#impacted



فارسی

  Edit on Github

    • بهم چسبيده
    • باهم جوش خورده(مثل انتهاى استخوانهاى شکسته)
    • باهم جمع شده
    • کارگذاشته شده
    • ميان چيزى گير کرده
    • تحت فشار

Source:

Contributors:

loading ...